سیامک هروی در چهارفصل سقوط، داستان سربازی را به تصویر میکشد که برای دو دهه، کار او محافظتکردن از رییسان جمهور -کرزی و غنی- بوده است. او، پدر، مادر و خواهر خود را به همین دلیل از دست میدهد، حسرت زیستن با دختری که عاشقش میشود تا ابد در دلش میماند و وقتی هم کابل سقوط میکند، هیچ جا و پناهی ندارد. سربازی که از جان خود و خانوادهاش مایه گذاشته تا از نظامی پاسبانی کند که حالا فروپاشیده و محافظت از کسی کرده که با فرارکردنش، حالا همهی کشور را از هم پاشانده است. نویسنده بهخوبی به تصویر میکشد که وقتی کابل سقوط میکند، بدبختترین و بیپناهترین شهروند مملکت، که نه حامی و پناهدهندهی خارجی دارد و نه هم مال و داراییای و نه جانش در امنیت است، سرباز جمهوری است.
قهرمان دیگر این داستان، «جک هریسون»، سرباز امریکایی است. او، در جوانی به دلیل این که سربازان امریکاییای که در افغانستان میجنگیده، معاش زیادی میگرفته، برای جنگیدن به افغانستان میآید. او، در ابتداء محافظ کرزی بوده و بعد هم که در ارتش رفته، در ننگرهار زخمی شده است. برای درمان، او را به امریکا برمیگردانند، در شفاخانه عاشق دختری به نام «میشل» میشود و سرانجام با هم ازدواج میکنند. وقتی آگست ۲۰۲۱ میرسد، او مأمور تخلیهی سربازان امریکایی و همکاران شان میشود.