logo

داستان ها

دانه های تسبیح
دانه های تسبیح
مادر می‌گوید می‌خواهند جنازه را ببرند کنار بروید. زن‌ها کنار می‌روند خاله نازی «خشتِ نمکی»‌ای را با پارچه‌ای سفید می‌پوشاند و می‌دهد دست مادر می‌گوید:« تابوت را که برداشتند بگذار جایش» قلبم از جا کنده می‌شود، بغضی در گلویم دست و پا می‌زند و حرف‌هایم اشک می‌شوند در پهنای صورتم. مادر صورت دادا را م...
زمان:

10

دقیقه

تاریخ:

1404/03/24

نویسنده:

مدینه نجوان

داستان کوتاه
خری که قهرمان ملی شد
خری که قهرمان ملی شد
اعلی‌حضرتا! فقط خرها هستند که به شما خدمت می‌کنند. اگر در این وطن هزاران خر مثل من نبودند، شما چگونه می‌توانستید در این عصر دموکراسی و آزادی به‌عنوان یک پادشاه، بر گرده‌های این ملت سوار بشوید و حکم‌روایی کنید؟ پادشاه باید مدیون خرها باشد، که با وجود و حمایت همیشگی ما خرها، شما همچنان حاکم این وطن هس...
زمان:

15

دقیقه

تاریخ:

1404/02/27

نویسنده:

باسط یزدانی

داستان کوتاه
رویا هایم را ربوده بود
رویا هایم را ربوده ب...
«این قالین‌ها ساروقی هرات هستند. بنگر، مثل سینهٔ اسب سیا، رنگ سرمه‌یی شان زیباتر جلایش دارند» همسرم نخواست زیاد در مورد قالین‌ها صحبت کنم زود حرفم را بریده پاسخ داد‌: «می‌دانم که هرات را دوست‌داری و هراتیان را بیشتر!». حرفش را با لبخندی هان گفتم و آهسته آهسته به منزل پایینی نیایشگاه روان شدیم. سالو...
زمان:

10

دقیقه

تاریخ:

1404/02/05

نویسنده:

ایشر داس

داستان کوتاه
کاکا ژول /گی دو موپاسان
کاکا ژول /گی دو موپا...
یکشنبه ها بهترین لباسهایی را که داشتیم به تن می کردیم و برای پیاده گردی، کنار ساحل میرفتیم. پدرم در حالیکه کرتی فراک به تن داشت با کلاه بلند و دستکش های دو انگشتی بچه گانه، بازویش را به بازوی مادر می انداخت و هردو مانند یک کشتی تزئین شده به نظر می رسیدند .
زمان:

10

دقیقه

تاریخ:

1404/12/25

نویسنده:

هارون یوسفی

سایه سرنوشت
سایه سرنوشت
لاله از جا برخاست، کنار طاقچه اطاق رفت و پرده کلکین را پس‌زد. به حویلی نگاهی انداخت درختان حویلی بی‌برگ و بار دیده میشدند و شاخه‌ها برگ نداشتند. همه جا زرد و زار، زمین سرد، سخت و باد در رفت و آمد عجیبی قرار داشت پرنده پر نمی زد، بلبل نمی خواند و خیال‌ها پر از بقچه سوال بود. مهتاب غروب می‌کرد و ابر س...
زمان:

5

دقیقه

تاریخ:

1404/12/25

نویسنده:

پرنیان ژوبل

داستان کوتاه
در حصار دیوارها
در حصار دیوارها
در حالی که خیابانِ آشنای بیرون خانه در حجابی غلیظ از مه غایب گشته بود و او هرچه قدم برمی‌داشت، گویی زمین در برابرش محو می‌شد، همانند سرابی که هرچه به آن نزدیک‌تر شوی، دورتر می‌نماید، رابعه گام برمی‌داشت و گام برمی‌داشت. مه به حدی غلیظ بود که انگار تمام دنیا را در بر گرفته و او را در دنیایی تاریک و ن...
زمان:

5

دقیقه

تاریخ:

1404/12/25

نویسنده:

مولوده امینی

داستان کوتاه
کابوس هایت
کابوس هایت
شبها دست و پایت یخ میکرد، جاده ی میوند در سرت راه می افتاد،کفش های بی صاحب دم خانه و خون پاشیده بر دیوار، صدای زنجیر هایت بلند تر میشد، زخم پاها و دستهایت بدتر. شریفه می دوید و ترا محکم میگرفت، مشت ها را بر سرش می کوبیدی و بیهوش می افتادی.
زمان:

5

دقیقه

تاریخ:

1404/12/25

نویسنده:

نیلوفر نیک سیر

داستان کوتاه
مادر
مادر
کاکاخالد خودش خیلی آدم بد خلق بود، همیشه زنش را لت وکوب می‌کرد. او آن روز پدرم را با خودش برد و تا خیلی ناوقت خانه نیامدند. شب از نصف گذشته بود که پدرم تلوتلو خوران خانه آمد، یاوه می‌گفت و بلند بلند می‌خندید. بعد آن شب دیگر پدرم به حالت اولش برنگشت، هر روز بدتر می‌شد و تا اینکه مبدل شد به یک معتاد ب...
زمان:

5

دقیقه

تاریخ:

1404/12/25

نویسنده:

لطیفه دانش

داستان کوتاه
ثریا
ثریا
از فردای آنروز ثریا گوسفندانش را نزدیک مکتب می برد. معلم به خاطر کمبود صنف شاگردان را در زیر یک خیمه کهنه و سوراخ سوراخ درس می داد. ثریا گوسفندانش را آنسوتر رها کرده و خودش را پنهانی به کنار خیمه شاگردان صنف اول رساند. از سوراخ خیمه به تخته نگاه می کرد و به صدای معلم گوش می داد. از این طریق او ح...
زمان:

5

دقیقه

تاریخ:

1404/12/25

نویسنده:

زحل علی زاده

داستان کوتاه

اشعار

بحث‌های سیاسی گربه
بحث‌های سیاسی گربه

 

بحث‌های سیاسی گربه

بر سر خوردن دو موش بزرگ

زمان:

دقیقه

تاریخ:

1404/1/31

نویسنده:

احمد جاوید انوش

سپید
آه و ناله و درد
آه و ناله و درد

آه و ناله و درد

همی آید برمن

اما به کوری چشمت ای دنیا میخندم

زمان:

دقیقه

تاریخ:

1404/1/31

نویسنده:

خالد رحیم

سپید
و همچنان تاریکی می تازد
و همچنان تاریکی می ت...

و همچنان تاریکی می‌تازد،

در زایشگاهی که صد شعر بی‌قافیه،

زمان را در هیاهوی بی‌کسیم ناپدید کرده بودند.

زمان:

دقیقه

تاریخ:

1404/12/24

نویسنده:

فرید طیب

سپید
قهوه‌یی تلخ
قهوه‌یی تلخ

 

اشعار سپید

 

زمان:

دقیقه

تاریخ:

1403

نویسنده:

اشکان یوسفی

سپید
باید کفن خود کنم آماده بمیرم
باید کفن خود کنم آما...

غزل ها

 

 

زمان:

دقیقه

تاریخ:

1403/12/12

نویسنده:

اشکان یوسفی

غزل
چون در عجبم من از این قدر شکوه
چون در عجبم من از ای...


رباعیات

 

زمان:

دقیقه

تاریخ:

1403/12/12

نویسنده:

اشکان یوسفی

رباعی