
• هر نویسنده میتواند فقط یک داستان کوتاهِ منتشرنشده و کاملاً بکر خود را که مورد هیچگونه استفادهای قرار نگرفته، برای شرکت در مسابقه ارسال کند.
• به داستان برگزیده به انتخاب هیئت داوران، تندیس رهنورد زریاب اهدا میشود.
• داستان ارسالی باید در فرمت (WORD) باشد.

• هر لیکوال کولی شي، یواځې یوه ناچاپه او په بشپړه توګه نوې لنډه کیسه، چې بل هېڅ ځای نه وي خپره شوې، د سیالۍ لهپاره راولېږي.
• ګټونکې لنډې کیسې ته د کره کتونکي د قضاوت پر بنسټ د «استاد رهنورد زریاب» مجسمه ورکول کېږي.
• لېږل شوې کیسه باید په (WORD) فارمېټ کې وي.
داستان روز
لیلا و حسن دو خواهر و برادر بودند که با پدر، مادر و خواهر کوچک شان در قریه زندگی میکردند. پدر دهقان بود و صبح وقت به کار میرفت. مادر خانم خانه بود و مسئولیت نگهداری فرزندان را بر عهده داشت. خواهر و برادر یکجا مکتب میرفتند و باهمدیگر کارخانگی انجام میدادند. آنها صنف چهار بودند.
نویسنده:
روئینا بخشی
تاریخ:
1404/09/02
زمان:
10
دقیقه


نویسنده:
روئینا بخشی
تاریخ:
1404/09/02
زمان:
10
دقیقه

نویسنده:
روئینا بخشی
تاریخ:
1404/09/02
زمان:
10
دقیقه

نویسنده:
روئینا بخشی
تاریخ:
1404/09/02
زمان:
10
دقیقه

نویسنده:
صفا نیازی
تاریخ:
1404/09/02
زمان:
10
دقیقه

نویسنده:
باسط یزدانی
تاریخ:
1404/05/25
زمان:
10
دقیقه
نویسنده و شاعر هفته

نوایی رابطهای نزدیک و دوستانه با عبدالرحمن جامی – شاعر و عارف بزرگ – داشت و این دو شخصیت بزرگ همواره در کنار هم به رشد فرهنگ و ادب افغانستان کمک کردند. نام هر دو در تاریخ ادبیات در کنار هم درخشیده است.

پدرم عبدالله از مردم بلخ بود. در روزگار نوح پسر منصور سامانی به بخارا درآمد. بخارا در آن عهد از شهرهای بزرگ به شمار میرفت. پدرم کار دیوانی پیشه کرد و در روستای خرمیثن به کار گماشته شد. در نزدیکی آن روستا، دهکدهای به نام افشنه قرار داشت. پدرم در همانجا مادرم را که «ستاره» نام داشت، به همسری گرفت. ...

کابوس هایت
نویسندگان و شاعران آوای زریاب
همه نویسندگان و شاعران
کتاب های صوتی
همه کتاب های صوتی
