نوشتار کتاب صوتی
سال بسیار سختی فرارسیده بود. قحط غله، قحط چوب و ذغال، قحط میوه و دانه، قحط تیل و تنباکو، قحط نان و آب، قحط عقل و هوش، قحط امن و آسایش، قحط وفا و صفا، قحط رحم و مروت، قحط مردی و مردمداری و بالاخره قحط عدل و داد بیداد میکرد.
یک ملک آباد یکپارچه را امیران و میززاده گان پارچه پارچه کرده بودند و مانند ملک طلق و میراثی نه فقط بنام خود بلکه بنام نوه ها و نبیره های شان نیز قباله کرده بودند. در پشت هرپشته پادشاهی و در پشت هرسنگ رهزنی کمین کرده بود. مادران، مویه گر وعروسان، سیاه پوش بودند. در کمتر خانه ای بود که گلیم عزا هموار نبود و در کمتر کلبه ای بود که کلبه نشینی، زانوی غم در بغل نداشت.
در چین روز و احوالی، وضع «کاکه حیدر» سرخیل کاکه های «ده افغانان» «بالاکوه» و «نوآباد» غیر قابل قیاس با دیگران بود. مدتها بود که از قاش پیشانی اش زهر زامیزد و لبهای ارچق گرفته اش به خنده باز نمیشد. دیگر«هرکار» نمیرفت و در میدانهای پهلوانی ظاهر نمیشد.
کتاب های صوتی
همه کتاب های صوتی